-
شاهد باشید که من به خدا توکل کردم
جمعه 22 بهمن 1395 11:03
خدای مهربونم سلام بارها و بارها توی زندگیم ازت خواسته هایی داشتم وتو چه مهربانانه پاسخ گفتی.اگر نفع من در رسیدن به خواسته ام بود با وجود موانع زیاد بازم برام محقق میکردی.یه جوری که باورم میشد فقط و فقط اراده خودت بوده و بس.و اگر حمکت تو در انجام ندادنش بود اگر التماس های عالمم میکردم باز در حقم خدایی میکردی و نمیذاشتی...
-
دیشب
پنجشنبه 14 بهمن 1395 11:46
دیروز با کلی استرس رفتم اتاق استاد الف! باهاش در مورد کارم صحبت کردم و براش کلی توضیح دادم.خداروهزاران هزار مرتبه شکر که خیلی خوشش اومد و بهم پیشنهاد داد باهاش کار کنم.نباید این موقعیت رو از دست بدم.دیشب هم با دوستم رفتیم بیرون.خیلی خوب بود.کلی حرف زدیم.راجع به اون مساله ا ی که شک داشتم هم ازش پرسیدم.تعب کردم که جوابش...
-
بدون شرح
دوشنبه 11 بهمن 1395 02:17
چقدر دلم میخواد عروس بشم...یه عروس خوشبخت و راضی...نه فقط معشوق...نه فقط عاشق...هردوش باهم..
-
امروز من
یکشنبه 10 بهمن 1395 14:29
جواب استخاره بد اومد!نوشته بود این کار نه تنها انتظارات شما رو برآورده نمیکنه بلکه مشکلاتی رو هم به همراه داره!تقریبا می تونم بگم که بیخیالش شدیم.هرچند ناراحت شدم و اون شب تا صبح خوابم نبرد!این که راهی برای رسیدن به هدفم نمیبینم خیلی ناراحتم میکنه.نمیدونم خودمم از پش برمیام یا نه؟!ولی در کل این که ناراحتم.این روزا به...
-
خداحافظی
جمعه 8 بهمن 1395 22:29
وقتی پیام خداحافظیش رو خوندم خیلی دلم سوخت.دقیقا دارم همون کاری رو باهاش میکنم که یه روزی با من شد!اون شب منم ناامید و گریون و شوک زده سوار هواپیما شدم.هیچ وقت یادم نمیره جوری اشک از چشمام میومد که کناردستیم تعجب کرده بود!برام مهم نبود که کسی گریه کردنم رو ببینه یا نه.بدجوری ضایع شده بودم...پیش خانواده،پیش خودم،پیش دل...
-
تلفن
چهارشنبه 6 بهمن 1395 22:09
خب من اولین گام جهت شادی رو برداشتم!!!دیدم اگه بخوام بشینم پای درس با این حال و روزم فقط اعصابم خورده و هیچ بازدهی هم نداره بنابراین نشستم ۱ ساعت و ۴۵ دقیقه با دوشتم تلفنی حرف زدم!!!آخیش خنک شدم...خوب بود.
-
باید حال خودم رو خوب کنم
چهارشنبه 6 بهمن 1395 18:46
به شدت احساس میکنم زندگیم احتیج به یه دگرگونی اساسی داره.یه چیزی که از درون بجوشه.باید عوض کنم این حال و احوال رو.اینطوری نمیشه.باید از این رکود و به دردنخور بودن،از این گلوله خشم و عقده و نفرت و ترس،از این آدم توسری خور بیام بیرون.باید حال خوردم رو خوب کنم.نباید بذارم بقیه هربلایی دلشون خواس سرم بیارن.باید سفت و سخت...
-
نفرین
چهارشنبه 6 بهمن 1395 15:16
-
عدالت خدا
چهارشنبه 6 بهمن 1395 12:02
خدایا تو خودت شاهد و ناظری که من چیزی بهش نگفتم.این آدم اصلا مشکل روانی داره و با فحش و نفرین داره من رو آزار میده.اگه عدالتت برقراره خودت گره از کارم باز کن
-
برنامه ریزی ذهنی
سهشنبه 5 بهمن 1395 14:56
امروزساعت ۱۱ از خواب بیدار شدم!!!!!تا ۱۲:۳۰ نماز و نذرو نیازای قبلی رو انجام دادم بعدشم یک ساعت تلفنی با خانوم مشاورم حرف زدم.از ۱:۳۰ تا الان هم مشغول درست کردن ناهار و خوردن و فیلم دیدن و ...بودم.تازه الان نیخوام برم استارت بزنم پروژه رو!!! دو تا پروژه دارم که تا جمعه باید هردوش آماده بشه.این درحالیه که ساعت ۶:۳۰...
-
پشیمانی
دوشنبه 4 بهمن 1395 21:28
اگر به گذشته برمیگشتم بزرگترین اشتباهم که تاثیرمستقیم روی ازدواجم داره رو تکرار نمیکردم.اون موقع که به خودم خیانت کردم فکر اینجاهاش رو نمیکردم.اون موقع که به بهانه ی ناراحتی و ناکامی کارایی کردم که مثل سگ پشیمونم از انجام دادنشون.البته این دیدگاه مزخرف رو قبل از اون اتفاقات هم داشتم.شاید خیالپردازی ها و تفکرات رویایی...
-
وباز هم ناله هایش!
دوشنبه 4 بهمن 1395 21:07
فرفری امشب زنگ زد به خانوم (ش).تلفن رو آیفون بود و من حرفاش رو میشنیدم.اون بنده خدا خیلی مودبانه حرف زد و حرفاش اصلا خاله زنکی نبود ولی فرفری سر درددلش باز شد و طبق معمول شروع کرد به گله و شکایت و همه ی ناله هاش هم آخرش ختم میشد به من بیچاره و این مساله ازدواج نکردن من!!! تلفنش که تموم شد با خنده و شوخی ازحرفاش گذشتم...
-
وقت!
دوشنبه 4 بهمن 1395 15:44
تمام وقتم داره به بطالت میگذره.با این که خیلی کار دارم و الان باید انجامشون بدم ولی همیشه یا توخونه خوابم یا دارم تی وی میبینم یا پای نتم یا در حال حرف زدن و احیانا دعوا کردن!!!ای کاش میتونستم این چهارپنج روز رو خوب استفاده کنم.از آخرین امتحانم ۱۳ روز میگذره و فقط ۵ روز تا پایان تعطیلات مونده.خداییش بعد اون همه بی...
-
خدایاهرچی تو صلاح میدونی همون رو میخوام
شنبه 2 بهمن 1395 08:43
بعد از ۱۰ روز بخور و بخواب این این اولین روزیه که صبح یه کم زودتر بیدار میشم.ساعت ۱۰ دقیقه به ۸ بود بلند شدم که یهو یادم افتاد باید انتخاب واحد کنم!!!خداروشکر بدون دردسرانجام شد.بعدشم یه چای و دوتا شکلات خوردم و گفتم دیگه بشینم پای کارام.تا آخر هفته هم باید پروژه دکتر ی و هم پروژه دکتر الف رو باید تحویل بدم. دیشب تا...
-
خسته ام
جمعه 1 بهمن 1395 01:55
وقتی ساعت ۲ نصفه شب میشینی تنها توی اتاقت و دعا کمیل رو دانلود میکنی و زار زار گریه میکنی...وقتی کف اتاقت پرمیشه ا زدستمال کاغذی خیس...وقتی یادت می افته که دوباره امیدت ناامید شده...وقتی به این فکر میکنی که فردا با یکی از دوستات قرار بذاری بری بیرون تا یه کم حال و هوات عوض بشه ولی یادت می افته که همچین کاری رو چند روز...
-
چی بگم
چهارشنبه 29 دی 1395 23:47
نمیدونم چی خطابت کنم؟!!! دوست؟؟یا چیز دیگه! از خبری که امروز درمورد مادرت شنیدم خیلی ناراحت شدم.اینقدر ناراحت شدم که توی نمازم زارردم.مخصوص مادرت رفتم گلزار و دعا کردم و اشک ریختم و اشک ریختم.راستش دروغ چرا؟یه کم هم خودم رو مقر میدونستم.میترسیدم نکنه حرص خوردنامون و حرص خوردنات رو به مامانت منتقل کردی و اون اینطوری...
-
چرا؟
سهشنبه 28 دی 1395 20:11
-
به قسمت اعتقاد پیداکردم
سهشنبه 28 دی 1395 19:53
جدیدا بعد از خواب سردردای ناجوری میگیرم.فکر کنم به خاطر استرس و فکرای بیخودیه... از یه طرف دارم روی خودم و احساساتم کار میکنم از یه طرف روی فرفری.ببینیم چی میشه! تازگیاخیلی به قسمت و خواست خدا اعتقاد پیدا کردم.اینقدری که ایمان آوردم بدون خواست خدا برگی از درخت نی افته.اینقدری که مطمئن شدم اگه آخره آخره تلاشتم بکنی و...
-
حس
یکشنبه 26 دی 1395 23:26
-
بررسی و تحلیل
یکشنبه 26 دی 1395 16:46
یادمه زمانی که هنوز میم ز نرفته بود یه روز داشتم از دانشگاه برمیگشتم خونه.همینطور که داشت بارون میومد و منم به سختی رانندگی میکردم یهو یه عالمه احساس بد وجودم رو پر کرد.فکر کردم و فکرکردم و فکر کردم...نزدیک ۱ ساعت توی ماشین با شرشربارون اشکای منم میومد پایین.به این فکرمیکردم که میم ز چقدر با من فرق میکنه و چقدر...
-
درمانگی امشب من
یکشنبه 26 دی 1395 01:11
امشب با تمام وجودم احساس درموندگی کردم.وقتی شنیدم بهترین ددوستم که تا همین چندماه پیش یارغارم بود و باهم از دوران مجردی و تنهاییهامون میگیم الان داره سفارش میز و کمد میده برای خونه ی خودش.نه این که دلم نخواد اون خوشبخت باشه یا ناراحت ازدواج کردنش باشم نه.ولی وقتی شنیدم اینطوریه واقعا حس مرگ کردم.حس کردم چرا من باید...
-
دعا
شنبه 25 دی 1395 18:07
خدایا یا خودت حال دلم رو اونطوری بکن که همیشه انتظارش رو داشتم یا اگر صلاح نیست حال دل اینا رو با حال دل الان من یکی کن.آمین یا رب العالمین
-
عنوان ندارم!
شنبه 25 دی 1395 13:16
زندگیم شده پر از استرس های جور و اجور.دیشب ساعت ۳ خوابم برده صبح هم با این که چند سری ساعت زنگ زد و کلی هم کار داشتم ولی هر بار که چشمام رو باز میکردم دوباره سعی میکردم بخوابم.انگار که یه استرس وحشتناک به دلم چنگ میزد و نمی تونستم بلندشم بیام تو دنیای واقعی!دلم می خواس به خواب پناه ببرم!می خواستم بخوابم که هیچی...
-
منو ببخش
شنبه 25 دی 1395 00:56
از حرفای پشت قبلم پشیمونم.شرمندتم خدا.خیلی جاها به دادم رسیدی که گمونش هم نمیکردم.من انسانم و فراموشکار.منو ببخش
-
درددل با خدا
جمعه 24 دی 1395 23:18
من از تو بیشتر از این حرفا انتظار داشتم... می دونم که از حرفام ناراحت نمیشی.میشی؟؟؟می خوام باهات درد و دل کنم.به اندازه چند دقیقه وقت داری حرفام رو بشنوی؟؟؟ آسمان بار امانت نتوانست کشید...قرعهی کار به نام من دیوانه زدند... از وقتی دست چپ و راست رو از هم تشخیص دادم توی دنیای تو سختی دیدم و سختی دیدم و سختی دیدم...هرچی...
-
به دادم برس
جمعه 24 دی 1395 23:03
بعد از به هم خوردن رابطه با میم ز دست و دلم بدجوری میلرزه.از گند زدن،از سخت گرفتن از تنها موندن و حرف شنیدن.از همه اینا میترسم.امروز برای اولین بار "عینکی" بهم گفت سنت داره میره بالا و الان دیگه خونه پرته!!!لازم نیس بگم که چقدر در برابر حرفش احساس بدی پیدا کردم.هرپند که ته دلم حرفش رو قبول نداشتم.این روزا...
-
خدایاشکرت
سهشنبه 21 دی 1395 00:35
خب امروز آخرین امتحان رو هم دادم.ان شاالله که خیلی خوب بشه:( خدایا به امید تو نذار آبروم بره خودت که میدونی...توکل به خودت و مهربونیات... امشب شب خیلی سختی بود.می نویسم که یادم بمونه از این شبا زیاد داشتم.خدروشکر بازم به خیر گذشت ولی نابود شدم.دارم زیر بار این مدل شبا دیگه خم میشم...خدایا تنهام نذار.من کسی رو جز تو...
-
میلادمبارک
شنبه 18 دی 1395 21:11
میلاد امام حسن عسکری (ع) مبارککککک... جدیدا سریال دلنوازان رو دوباره داره پخش میکنه. بدجوری با این دختر ه مهتاب همزادپنداری میکنم.منم یه همچین بلایی سرم اومده.خیلی سخته.خیلییی....
-
انتخاب با خودته!
شنبه 18 دی 1395 11:04
خانومگل!!! دو تا را ه حل داری! یا بزنی به دنده بیخیالی و بیحالی و خواب آلودگی و نت گردی و یه ذره بخونی یه ذره نخونی آخرشم همه زحماتت رو به هدر بدی و بری سرجلسه امتحان درحالی که هنوز حتی یه دور هم درست رو تموم نکردی و دوره هم نکردی و همه اون چیزایی هم که خوندی از ذهنت پریده باشه!که عاقبتش رو هم که میدونی!!التماس!!! که...
-
آخرای این ماراتن!
جمعه 17 دی 1395 12:32
ان شاالله دوشنبه که امتحانای کذایی تموم بشه دیگه خلاص میشم هرچندتعدادشون خیلی نبود و منم خیلی تلاش نکردم و بعدشم پروژه دارم ولی همین که دیگه امتحان ندارم خودش خوبه.خدا کنه به حق فاطمه زهرا خوب تموم بشه و آبروریزی و التماس تو کار نباشه و اون امتحان داغونه رو هم خیلی بهتر از انتظارم بشم و اینو هم عالی بدم:)خدایا یعنی...