دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید.آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم...(بیادیگه!:D)

دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید.آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم...(بیادیگه!:D)

درددل با خدا

من از تو بیشتر از این حرفا انتظار داشتم...

می دونم که از حرفام ناراحت نمیشی.میشی؟؟؟می خوام باهات درد و دل کنم.به اندازه چند دقیقه وقت داری حرفام رو بشنوی؟؟؟

آسمان بار امانت نتوانست کشید...قرعه‌ی کار به نام من دیوانه زدند...

از وقتی دست چپ و راست رو از هم تشخیص دادم توی دنیای تو سختی دیدم و سختی دیدم و سختی دیدم...هرچی دویدم کمتر نتیجه دیدم هرچی محبت کردم کمتر محبت دیدم هرچی اعتماد کردم...فکر میکردم وعده های تو راسته حقیقته.هنوزم همین فکر رو میکنم ولی...من دیگه تحمل سختی های دنیا رو ندارم.مگه من رو با چه توانی آفریدی؟مگه من چقدر قوی ام که اینقدر امتحانم میکنی؟؟؟من ظرفیت این همه رشد رو ندارم...مگه نگفتی لا یکلف الله نفسا الا وسعها؟؟؟یعنی من اینقدر وسع داشتم و خودم خبر نداشتم؟؟؟؟تو فقط درون من رو میدونی نه هیچ کس دیگه.تو منو اینطوری آفریدی.من چی کار کنم آخه خودت بگو...

برای تو کاری داره که گره از کارامون باز کنی؟؟چرا فقط نگاهم میکنی؟؟چرا سکوت کردی؟واقعا سکوت کردی یا من اینطور فکر میکنم؟؟؟من این قدرت انتخاب رو نمیخوام وقتی نمیتونم خوب ازش استفاده کنم.وقتی عقل و تواناییم کامل نیس که بهترین انتخابها رو داشته باشم.وقتی خیلی چیزا دست من نیس.من این قدرت انتخاب نصفه و نیمه رو بدون راهنمایی تو نمی خوام.من تنهام.می فهمی؟؟؟؟؟؟ای کاش یه امام زنده و حاضر داشتیم.یه امامی که هروقت اراده کنیم بریم زیارتش.بریم دست به دامانش بشیم.بریم حداقل راهنمایی بخوایم.اللهم عجل لولیک الفرج...

خدایا دلم خیلی گرفته.به دل نگیر حرفامو...دوست دارم خودتم میدونی.ولی تنهام و گرفتار.منتظر دستگیریت میمونم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.