-
شرمندگی
پنجشنبه 16 دی 1395 17:08
بعضی وقتا شرمنده خودم میشم.این که چقدر خودم رو سرزنش کردم.چقدر روح و روان خودم رو آزار دادم به خاطر بعضی مسائل به درد نخور و از همه مهمتر آدمای به درد نخور.چقدر فرصت شادی کردن و درست زندگی کردن رو از خودم گرفتم.به خاطر یه مشت آدم به درد نخور که مثل گوسفند اومدن تو زندگیم و مثل گوسفند هم رفتن بیرون!ببخشید که اینطوری...
-
خداااا کمکککک
چهارشنبه 15 دی 1395 18:26
خدایا خودت یه کاری کن دشمن شاد نشیم هم من هم برادر.یا الرحم الراحمین
-
؟
سهشنبه 14 دی 1395 16:15
نمیدونم چرا دارم وقت تلف میکنم با وجود این همه کار؟؟؟؟؟شما میدونید؟
-
نشونه
سهشنبه 14 دی 1395 12:58
دیروز روز خیلی بدی بود.صبحش که امتحان رو افتضاح دادم عصر که برگشتم خونه حالم خیلی بد بود.گوشی فرفری رو برداشتم و داشتم بالا پایین میکردم دیدم شماره اون مردک هنوز توشه.بش گفتم اینو پاک کن پس فردا حالا میاد یه عکس دونفره از خودش میذاره دوباره دپ میشیم!:)) در جوابم گف به نظرت کاری کرده؟؟گفتم نمیدونم!!!گف خب پس خودت یه...
-
امروز
یکشنبه 12 دی 1395 16:51
خب تا ۱۲ فقط ۷ ساعت دیگه مونده و برای نماز و شام وحموم سرجمع ۱ ساعت فقط وقت دارم. میمونه ۶ ساعت که ۳ ساعتش برا باقیمونده جزوه هست و ۴ ساعتش هم اون تمرینای کذایی.امیدوارم تموم بشه.فوق فوقش اگرنشد صبح یه ساعت وقت دارم می تونم بخونم.اگرم تموم شد که یک ساعت صبح رو می خوابم یا اگرم خوابم نبرد یه نگاه به قبل میانترم...
-
دیگه واقعا داره تموم میشه
جمعه 10 دی 1395 20:17
فقط یه روز دیگه تا امتحان مونده ودر حالی که هنوز درسم رو تموم نکردم!!!خدایا خودت کمکم کن که به خیر بگذره. امشب میره.نمی دونم در چه حالیه؟داره دست پر میره یا اونم مثل من یه عالمه فکر تو سرشه و کارش نشده... یه حسی بهم میگه با نتیجه قطعی نمیره.نمیدونم شایدم من خیلی خوش خیالم.وقتی اینقدر راحت تونست من رو کنار بذاره و...
-
خدا میداند
پنجشنبه 9 دی 1395 20:39
خدایا خودت همه چیز رو میدونی.نیازی نیس که برات توضیح بدم.از همه چیز آگاهی...
-
اون موقع که بود...
چهارشنبه 8 دی 1395 22:27
اون موقع که بود حواسم به بودنش نبود.حواسم نبود که باید نگهش می داشتم.حواسم به خوبیاش نبود.وقتی پیام میداد میفهمیدم اونه ولی بی توجه رد میشدم.نمی خوندم که فکر کنه پیامش رو نخوندم.با کلی تاخیر جواب میدادم.وقتی قرار دیدار حضوری میذاشت بی میل بودم به دیدنش.اولش اینطوری نبودم.خیلی هم خوب بودم اتفاقا.کلی شاد و شیطون ولی بعد...
-
همیشه ناراحتم میکنن
سهشنبه 7 دی 1395 17:29
امروز سر ناهار فرفری داشت غیبت فامیل شوهرش رو میکرد.برا این که از غیبت جلوگیری کنم شروع کردم به تعریف کردن از خانمی که امروز اشتباهی تلفن کرده بود.با کلی ذوق و شوق و آب و تاب تعریف میکردم که یهوفرفری یه حرف نامربوط و توهین کننده ای بهم زد بعدشم "پسردیوونه" یه چیزی گفت و پقی زد زیر خنده.خیلی ناراحت شدم. با...
-
عوضی
سهشنبه 7 دی 1395 10:56
هرچی بیشتر فکر میکنم بیشتر به نتیجه های جالبی میرسم!حالا می فهمم چرا بعد از اولین قرار حضوری اینقدر سرد شده بود.فکر میکردم چون من سرد بودم و توی ذوقم خورده اینطوری بوده.شایدم همینطور بود ولی خیلی هم دلیل محکمی نیست. ازش بدم میاد.بهتر بگم ازش متنفرم.امیدوارم هرچه زودتر گورش رو از این مملکت گم کنه.عوضی
-
دستم بگیر
دوشنبه 6 دی 1395 19:01
ای کاش زندگی دنده عقب داشت.یا یه دکمه ای که هر وقت میزدی میتونستی متوقفش کنی... دلم میخواس برگردم به گذشته.همین چندهفته پیش.دلم میخواس اشتباهم رو جبران کنم.هرروز که میگذره بیشتر مطمئن میشم که اشتباه کردم.ای کاش اینقدر شتابزده عمل نمیکردم.کاش به جای این که به حرف دلم گوش داده باشم به حرف عقلم گوش میکردم.دل من همیشه...
-
درس امروز!
شنبه 4 دی 1395 16:01
امروز توی ماشین تمام مدت داشتم خودم رو سرزنش و دعوا میکردم.برا خودم دلیل و برهان می آوردم که فرفری یه آدمی هست که تکلیفش با خودش هم معلوم نیس بعد تو چطوری مهمترین تصمیمات زندگیت رو می خوای بر پایه ی دغددغه های اون بذاری؟واقعا هم همینطوریه! نکته دوم این که امروز یه کم فکر کردم دیدم من خیلی آدم ناسپاس و ناشکری هستم.منه...
-
مردک برو گمشو از تو ذهنم بیرون!
جمعه 3 دی 1395 18:17
دیگه داشتم شورش رو در می آوردم!هر ساعت اخرین بازدیداش رو چک میکردم.بهش فکر میکردم.اعصابم خورد میشد.دیوونه میشدم.کلی نت رو گشتم که ببینم چطوری میتونم از توی مخاطبینم پاکش کنم که بالاخره موفق شدم. خدایا کمکم کن که بتونم فراموش کنم .خیلی سریع و راحت. آخه دلیلی هم نداره که نتونم؟!مگه کی بود؟؟؟با اون صدای مزخرفش!نه عاشقش...
-
مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
جمعه 3 دی 1395 11:23
دیشب برای بار ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ام فرفری جمله ی حرص درآر و مزخرف باز چی کار کردی که ...رو گفت.شاید نزدیک ۱ ساعت توی تختم گریه کردم.صبح که بیدار شدم حالم بهتر بود.ازش بدم میاد.هیچ کس نمیتونه اینقدر منو آزار بده که اون میده.چیزی بهش نگفتم ولی همه چی رو ریختم توی خودم. تو رو خدا اگه کسی اینجا رو می خونه این یه نکته رو...
-
کمک
پنجشنبه 2 دی 1395 21:38
امشب از اون شباییه که یه بغض سنگینی توی گلومه.حالم اصلا خوب نیست.هیچی نمیتونه خوبم کنه.با این که قران می خونم دعا میکنم ولی بازم آروم نمیشم.یعنی میشم ولی چند ساعت بعدش دوباره... به قول معین همه رفتن کسی دور و برم نیس چنین بی کس شدن در باورم نیس... فرفری از بعد از ظهر رفته شهرستان.شوهرش هم که ظهر سر ناهار من رو قشنگ...
-
خدایا تا به کی؟
پنجشنبه 2 دی 1395 14:10
امروز به خاطر سنم سرزنش شدم.اونم توسط کسی که اصلا انتظارش رو نداشتم
-
چندحدیث
چهارشنبه 1 دی 1395 23:37
برگرفته ازhttp://fmghn.blogfa.com/post/83/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%AF%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%85%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D9%84%D8%B1%D8%B2%D9%84%D9%86%D8%AF حدیث قدسی : عبدی! أنا و حقی لک محب،فبحقی علیک کن لی محبأ ب نده ی من!سوگند به حق خودم دوستدار تو هستم،پس سوگند به حق من برتو،مرا دوست...
-
امشب تکلیفم رو با خودم مشخص کردم
چهارشنبه 1 دی 1395 22:54
امشب آخرین شبیه که بهش فکر میکنم.آخرین شبیه که last seenهاش رو چک میکنم.آخرین شبیه که تو ذهنم باهاش رویا می شازم و به کارهای کرده و نکردم فکر میکنم.به خودم قول می دم امشب آخرین شب باشه... با تمام ادعایی که از باهوش بودن خودم دارم بعضی وقتا بدجوری احمق میشم.الان دقیقا یکی از همون وقتاست.یه دختر احمق و لجباز و احساساتی...
-
خدایا غلط کردم
چهارشنبه 1 دی 1395 17:23
خب دیروز هم تموم شد. من تمام تلاشم رو کردم.از درست کردن تیپ و ظاهرم تا ساعتها انتظار کشیدن زیر باروون... اولش گمش کردم.عین یه سوزن شده بود تو انبار کاه.بالاخره بعد کلی زحمت چشممون به جمالش روشن شد!!!بهش سلام کردم.نمیتونم بگم سردجواب داد یا برخوردش باهام بد بود.ولی تمایلی براادامه صحبت هم نداشت.پیش دل خودم بهونه کردم...
-
مواظب دلم باش
دوشنبه 29 آذر 1395 20:56
خدایا جان... لطفا فردا مواظب دلم باش.این دل هزاران هزار بار از هم پاشیده.دیگه تحمل یه فروپاشی دیگه رو نداره... این بنده کوچولو و محتاج تو دیگه قدرت نداره که دونه دونه تیکه های از هم پاشیده دلش رو بگیره تو دستاش و با زحمت اونا رو بهم دیگه بچسبونه...قدرت نداره بغضش رو توی گلو خفه کنه و وانمود کنه خوشحاله.وانمود کنه همه...
-
نامه من به خدا
دوشنبه 29 آذر 1395 19:30
خدایی که همیشه نسبت به من مهربونی.سلام مستقیم میرم سر اصل مطلب.خودت از همه چی باخبری.می دونی که انسان ممکن الخطا است.دلیل خطای منم خودت می دونی.راستش هنوزم که هنوزه نمی دونم کارم درست بوده یا اشتباه.اصلا نمیدونم چی شد که اینطوری شد.ناشکری تو بود دلیلش؟مغرور شدم به خودم؟؟یادم رفت که کی هستم و چقدر در برابر تو...
-
ولادت حضرت رسول و امام صادق (ع) مبارک
جمعه 26 آذر 1395 22:16
۷ ماه انتظار و در نهایت چیزی که از اولش هم معوم بود!خدایا کی به خوبی تموم میشه؟
-
........
چهارشنبه 24 آذر 1395 09:12
یکی از زیر یکی از رو...بیا خیال تازه ای برای من بباف...این زمستان با هیچ تن پوشی گرم نمی شود...
-
راحت شدم!!
سهشنبه 23 آذر 1395 20:43
امروز از اون روزایی بود که زدم به تیپ و تاپ همه چی!بعضی وقتا اینطوری میشم.معمولا زمانی این اتفاق می افته که یه مدت طولانی قوی بودم و این قوی بودنم از درون آزارم میده.یهو نابود میکنم همه چیو.امروزم همینطور بود.صبح با صدای آلارم گوشی بیدار شدم.با این که دیگه زیاد خوابم نمیومد ولی گوشی رو خاموش کردم و برگشتم تو تختم و...
-
شفاف سازی!
دوشنبه 22 آذر 1395 18:08
ای کاش می تونستم تموم حرف دلم رو اینجا بزنم ولی حیف که نمیشه.یه بار توی یه وبی ،توی یه وبلاگستونه دیگه ای این کار رو کردم و یه آشنایی سر و کلش پیدا شد!!!!پیدا شدن اون آشنا همان و ترکوندن وبلاگ همان!!!در یک لحظه سال ها خاطره و درددل دور شد رفت هوا!!!اینه که دیگه خیلی بی پرده نمی نویسم. از دوستای خوب یکه منو می خونن...
-
الهی و ربی من لی غیرک
شنبه 20 آذر 1395 18:06
هرروز حداقل ۲ ساعت باید بشینم با فرفری حرف بزنم و از معایب میم ز بگم تا دلش آروم بشه.خدایا کیه که دل خودم رو آروم کنه؟؟یا الرحم الراحمین...لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین...
-
دلم پر از غمه
جمعه 19 آذر 1395 10:30
آغاز ولادت امام عزیزم امام دوست داشتنیم،امام تنها که غمهای توی دلشون از غم همه ی ماها بیشتره مبارک:) توی یه همچین روزی حرف از غم و ناراحتی زدن خوب نیس ولی چه کنم که این وبلاگ تنها جایی هست که می تونم حرفای دلم رو توش بزنم. دیشب با فرفری رفتم یه ست کیف و کفش شیک خریدم ولی این اولین بار بود که خرید،خوشحالم نکرد.فرفری هم...
-
خسته شدم خداااا کی تموم میشه؟
چهارشنبه 17 آذر 1395 14:15
به خاطر سفری که رفتم و زیارت و توسلی که کردم اصلا حتی در مخیله ام هم نمی گنجه که دست خالی برگشته باشم.مخصوصا که این خاندان،خاندان کرمند و اگر کسی رو دعوت می کنن محاله که اشارت و گوشه چشمی بهش نداشته باشن.به قول شاعرتو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد...حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد... تجربه تلخ دیشب و امروز برای بار...
-
بی کس
دوشنبه 15 آذر 1395 18:11
خب از عنوان کاملا مشخصه که در مورد چی می خوام حرف بزنم.بعضی وقتا که البته قابل تعمیم به بیشتر وقتاس حس می کنم هیچ کس رو دور و برم ندارم.یعنی این هیچ کس واقعا هیچ کسه ها!!!!به جز خدا هیچ بنی بشری خیر خواه من نیست.همه به یه لحاظ هایی از قبل من دارن سود میبرن یا حداقل به دنبال سود بردن هستن.ولی من نمیذارم به خاطر سودشون...
-
لعنت به تو
یکشنبه 14 آذر 1395 23:39
امروز روز افتضاحی بود.اون از صبح که سر کلاس همش خوابم میومد اونم از بعد از طهرش که چنتا سوتی ناجور پیش دکتر ی و دکتر ط دادم.از اون بدتر دعوایی بود که دم غروب با فرفری کردم.حالم دیگه داره از این زندگی به هم میخوره.خودم میدونم چه مرگم بود.یاد ۵ سال پیشم افتاده بودم.اون موقع که آقا قد بلنده رو دیده بودم.به فرفری همون...