دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید.آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم...(بیادیگه!:D)

دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید.آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم...(بیادیگه!:D)

صبر

یه روزی همه چی درست میشه.اینقدر سریع و عالی درست میشه که یادت میره چه زخم هایی خوردی و چه حرفایی تحمل کردی و چه سختی هایی کشیدی.اینقدر غرق شادی و آرامش و لذت میشی که حتی نمیتونی به گذشته فکر کنی.اون روز میرسه.زود هم میرسه.دیگه آخرای راه سختیاس...

هرچه را آسان گیری آسان گذرد

اعصابم بدجور به هم ریخته.استادراهنمام داره اذیت میکنه.به خاطر یه قرار مسخره که خودش به هم زده توقع داره من کل برنامه هام رو کنسل و کنم و باهاش ست بشم.از طرفی به خاطر دروغ ناخواسته ای که بهش گفتم می ترسم.خیلی استرس دارم که لو برم!!!نمیدونم چی کار کنم؟!همه کارام به هم پیچیده و هیچ کدوم هم به نتیجه نرسیده.دیکه حتی تحمل گریه کردن هم ندارم.این چن روز اینقدر توی مشهد گریه کردم که چشمه ی اشکم خشک شده!خدایا من چقدر باید قوی بشم؟؟؟...دارم سعی میکنم به خاطر مشکلاتم خیلی به هم نریزم یا حداقل مدت به هم ریختنم کوتاه باشه.یه نفس عمیق می کشم و میگم خدایا توکل به خودت.خوت برام حلش کن.سعی میکنم به این فکر کنم که مشکلم قابل حله و باید صبر داشته باشم و من دارم زیادی بزرگش میکنم و..شاید هم یه تلقین مثبت باشه ولی حداقل اینه که به فرمایش حضرت علی هرچه را آسان گیری آسان گذرد.

بوی محرم داره میاد.یاد محرم های سالای پیش می افتم.یه سال دغدغه کنکور داشتم.یه سال دغدغه انتقالی دانشگاه.یه سال نمره هام و تر از افتادن و مشروطی...قوربون امام حسین برم که کشتی نجاتن.حتی اگه کارم به مو رسیده باشه نذاشتن پاره بشه.یه حاجتی هس که چن ساله دارم میخوام از آقا.هنوز صلاح ندیدن که بگیرم.خیلی دلم میخواد امسال دیگه بگیرمش.یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی به حق اخیک الحسین علیه السلام...

سفربه مشهد

بعد از اتفاقای اخیر امام رضا طلبید و رفتم پابوسش.کل زیارتم یه طرف دعای کمیل شب جمعه توی صحن رضوی هم یه طرف.خیلی دلم شکسته بود.از سرما می لرزیدم و گریه میکردم.از خدا خواستم به حرمت امام رضا منو به خاطر تمام گناهام ببخشه.خواستم آبروی رفته امو برگردونه.خواستم گره از کارم باز کنه.خلاصه که جای همه مشتاقین خالی:)  روز آخر هم توی دارالحجه نشته بودم گفتم خدایا میشه یعنی من قبل از عید۹۶ بیام توی همین رواق برای همون دلیلی که خودت می دونی؟یهو یه صدای شیون بلند شد!!!یه زنی بود که به سر و صورت خودش میزد که بچم گم شده!!!از این طرف به اون طرف می دوید.خادما سعی میکردن آرومش کنن ولی نمیشد!۵دقیقه به همین منوال گذشت و جو یه کم آروم شده بود که یهو دیدم خانومه مثل برق از جلوی چشمام رد شد و چن قدم اون طرف تر بچه اش رو درآغوش کشید.تمام پهنای ورتم اشک شد.گفتم یا امام رضا همون طور که این زن رو به گمشده اش رسوندی منم به گشده ام برسون.آمین یا رب العالمین.

اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم.

و با زهم گریه

دیشب تا یک ساعت توی تختم گریه کردم.آهنگ نرو رضا صادقی رو پلی کرده بودم و تمام بالشم خیس شده بود.هنوزم حرف فرفری و شوهرش رو نتونستم درک کنم.همش حرفاشون توی سرم زنگ میزد.کدوم دختریه که وقتی از جانب یه پسر رد میشه اینقدر توسط خانواده خودش تحقیر بشه؟؟واقعا کسی هست؟؟کسی هس که پدرمادرش بهش بگن خاک برسرت!!!بگن چرا سفره دلت رو پیش همه باز میکنی؟؟بگن چرا خود واقعیت رو نشون میدی؟چرا راست میگی؟چرا دروغ نمیگی؟؟قیقا همین واژه!!!وقتی تلفن اون زن از خدا بی خبر و دروغ  گفتناش تموم شد من تمام این حرقا رو شنیدم.حتی جلوی برادرمم نتونستم خودمو نگه دارم.بغضم بدجوری ترکید.هیچ کدوم از من حمایت نکردن.خدا در نزد دل های شکسته اس..اینو دیگه هممون ی دونیم.بعضی وقتا با خودم میگم شاید این رفتن واقعا به صلاحم بوده.شاید باید این شوک توی زندگی من اتفاق می افتاد که آدمای دیگه رو فراموش کنم.کسایی مثل سین میم سین!شاید هر طور دیگه ای میشد این اتفاق نمی افتاد و من همیضشه تا آخر عمرم درگیر یه عذاب وجدان کاذب میموندم...

همشون رو به خدا واگذار کردم...

اینا رو نمی نویسم که ترحم کسی رو جب کنم.اینا رو می نویسم که یه روزی روزگاری برگردم بیام بخونم و ببینم چقدردختر قوی بودم که از پس همه این گرفتاری ها براومدم.به امید اون روز..

خدایا لطفا

خدایا یعنی میشه زنگ بزنه؟؟؟؟دلم میسوزه برا "گرمایی " وقتی تلفن زنگ خورد فکر کرد اونه.ذوق کرد.هیجان زده شد.به "فرفری" گفت جوابش رو بده.وقتی فهمید اون نیس یخ کرد...خدایااااا چی بگم؟؟