دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید.آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم...(بیادیگه!:D)

دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید.آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم...(بیادیگه!:D)

بیــــــــخیال

احساس می کنم بعضی چیزا روزی آدم نیس و حتی اگه خودت رو هم بکشی که بدستشون بیاری بازم موفق نمیشی.این جور مواقع هر چی بیشتر بهش فکر کنی هر چی برای رسیدن بهش بیشتر حرص بزنی شکست خورده تر میشی.آدما از یه جایی به بعد باید به این نتیجه برسن که دیگه چیزی که گذشته گذشته.به قول معلم شیمی دوران دبیرستانم نخور غم گذشته،گذشته ها گذشته...

به خاطر یه راهنمایی غلطی که از یکی از هم کلاسیهام گرفتم گندزدم به گزارش سمینارم.بعدشم که میشد درستش کرد من فکر کردم وقتش تموم شده و تغییراتی ندادم.هرچند اینقدر خسته بودم که  هیچ توانی دیگه برای مبارزه نداشتم و به همین راحتی بیخیالش شدم!الان خیلی ناارحتم.همش دارم با خودم کلنجار میرم که چرا این همه زحمتم نابود شد.ولی واقعا دیگه نمیشه کاریش کرد.فقط می تونم بگم بیخیــــــــــال

اینم از سایت: http://seraat.parsiblog.com/Posts/11//

بنام خدا

حضرت علی (ع) می فرمایند::  روزی دو گونه است: یکی آن که تو در جستجوی آن هستی و دیگری آن که تو را می جوید که اگر به دنبال آن نروی،‌ به سراغ تو می آید. فکر و اندوه سال آینده را بر فکر و اندوه امروز، اضافه مکن که برای رسیدگی به مشکلات هر روز، آن روز کافی است. اگر سال آینده جزء عمرت باشد، خداوند هر روز روزی تازه می‌دهد و اگر از عمرت نباشد، چرا غم و اندوه چیزی بخوری که مربوط به تو نیست؟ بدان کسی پیش از تو، به روزی تو نمی رسد و آن را از دست تو نمی تواند خارج کند و آن چه برای تو مقدّر شده،‌ هرگز نمی تواند آن را به تأخیر اندازد".

ناراحتم

خیلی کلافه ام.به خوابم نمیدیدم یه روزی این وضعیت برام پیش بیاد.کسی که از بیرون نگاه کنه شاید براش مشکل عجیب غریبی نباشه ولی منی که دارم با گوشت و پوستم لمسش میکنم برام واقعا آزاردهنده اس.نمیدونم چی کار کنم.ای کاش زمان به عقب برمی گشت.نمیدونم چه حکمتی توی این کاره.خدایا خودت گرفتاری های همه رو حل کن گرفتاری منم حل کن.آمین یا رب العالمین.

نامه ای به امام زمان(عج)

میگن گرفتاری ها و مشکلاتتون رو با امام عصر خودتون در میون بذارید.

سلام آقای غریب و تنها

من اسمم رو گذاشتم شیعه حضرت علی ولی دریغ ...میدونم که شیعه واقعی نیستم.میدونم که ساید خیلی وقتا دلتون رو به درد آوردم.میدونم که برای ظهورتون کاری نکردم.من همه اینا رو میدونم.ولی یه چیزی رو ازش مطمئنم اونم این که هرکاری کردم به خاطرخبث طینت و پلیدی ذاتم نبوده ،به خاطر حماقت و فریب خوردگیم بوده.خوودتون از تمام زندگیم باخبرید.میدونید تو دلم چی میگذره.تمم اتفاقات این یه سال اخیر رو هم میدونید.من الان بدجوری درمونده شدمواینقدر که نه راه پس دارم نه راه پیش.هیچ راه حل و هیچ آدم زمینی هم وجود نداره که بتونه کمکم کنه.چشم امیدم به دستای پر مهر شماست.بدجوری هم بهتون معتقدم...

میخوام امشب باهاتون یه عهدی ببندم.مگه خدا نمیگه این ارتباط گناهه؟مگه نمیگه فقط در حد ضرورت اونم با رعایت کلی نکات؟؟میدونم که نه ضرورته نه اون شرایط توی این ارتباط رعایت میشه.مگه غیر از اینه که یکی از موانع ظهور همین گناهای ماست؟من به خاطر خدا به خاطر دل شما بعدشم به خاطر باز شدن گره از کار خودم نذر میکنم و عهد می بندم که این ارتباط رو قطع کنم.این گناه رو از توی زندگیم پاک کنم .از شما به حق حرمت امام حسین علیه السلام می خوام که ازم قبول کنید و گره از کارم باز کنید.منو از این زندانی که توش هستم نجات بدید.یه کار کنید اگر این اتفاق به صلاحم هست بیفته و راضی بشم و راضی بشه و تمام موانعش برطرف بشه و بشه اونچه که باید بشه و اگر واقعا به صلاحم نیس و خیر دنیا و آخرتم توش نیس و پشیمونی به همراه میاره نشه و هردو هم از نشدنش راضی و خوشحال باشیم و به زودی زود برای هر دومون آدمایی پیدا بشن که بتونن تنهایی هامون رو پر کنن.یا امام زمان خودت میدونی که من دارم از دستور خدا و عقلم پیروی می کنم.دلم میخواد حالا دیگه همه چی رو بسپرم به خدا.خدایا خودت اگه قسمت من همین آدمه برا من نگهش دار و راضیمون و راضیشون کن اگر نیس یکی خیلی بهتر رو بذار سر راه هردومون.یا فاطمه زهرا می دونم که دست رد به سینم نمیزنید...خدایا همه چیو به خودت سپردم.من گناه نمیکنم  وازت می خوام  خودت گره های زندگیم رو باز کنی.به حق حضزت ابوالفضل.خدایا آخر و عاقبت این کار رو به تو سپردم.با هر کسی که بشه میفهمم که خواست و صلاح تو بوده و بهترین بوده برای من و واقعا هم خیرم درش بوده.خدایا راضیم به رضای تو.یا الرحمن الراحمین.خودت هرخیری هست رو به زندگیم جاری کن و شر و بدی ها رو از خودم و خانوادم دور کن.خدایا نعمتهات رو ازم نگیر.خدای مهربونم به حق امام زمان همون که خیر من و خواسته خودت هست رو برام پیش بیار و من رو هم به اون راضی کن.خدایا من بنده تو هستم که عقل و خردم ناقصه.نه میدونم آینده چی میشه نه از پس پرده های غیب خبر دارم.خدایا تویی که عالم به همه چی هستی.از الان دیگه خودم رو تا قیام قیامت به تو سپردم.تسلیم محض خودت هستم.آقا امام زمان شما رو وکیل خودم میگیرم.هرکاری خودتون صلاح میدونید همون بشه.خدایا به بدیهام نگاه نکن.از سرتقصیراتم بگذر و به خاطر بدیهام عذابم نده.خدای مهربون از سر لطف و مهربونی و رافتت برام تصمیم بگیر و باهام رفتار کن نه از سر گناهای نه ناقص عقل گنهکار.هممون رو به راه راست هدایت کن و عاقبت بخیرمون کن.آمین یا رب العالمین.خدایا به خاطر همه نعماتت شکر.اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.اللهم عجل لولک الفرج.

رسم دنیا

حکایت دنیا همینه دیگه.یکی بدو بدو دنبال خرید جهیزیه اس و میاد برات از بازارگردی هاش میگه و می ناله که چقدر سخته ولی توی دلش عروسی به پاس و دلش قنج میره از این که داره میشه خانوم خونه خودش اون وقت یکی دیگه هنوز تو پیچ و خم اینه که کی و کی {چه کسی و چه زمانی؟!) قسمتشه و کی نوبت اون میشه که بره سر خونه و زندگی خودش.خدایا حکمتت رو شکر...

خدایا توکل به خودته و بس

همیشه به خدا میگم خدایا توکل به تو هرطور خودت صلاحم رو میدونی.هرچی خیرم هست و سعادت دنیا و آخرتم درش هست رو برام پیش بیار.توکل به خودت و...از این دست جمله ها.ولی توی واقعیت جور دیگه ای عمل میکنم.به زبون میگم خدایا هرچی صلاح خودته ولی در عمل وقتی زندگیم طبق خواسته های ظاهریم پیش نمیره ناراحت میشم و به همون خدایی که بهش گفتم ریش و قیچی دست خودت گله میکنم که چرا ال شد؟؟؟ چرا بل شد؟؟؟به زبون میگم خدایا خودمو به تو سپردم ولی در باطن بازم نگرانم و همش به این فکر میکنم که اگه اینطور بشه چی؟اگه اون طور بشه چی؟...

درمورداتفاق اخیر هم همینطوره.احساس عذاب وجدان و ناراحتی و غم و دلتنگی  و ترس ولم نمیکنه.دلم برا مستر می سوزه در حالی که می دونم نباید اینطور باشه.من به خدا قول دادم که باهاش دیگه رابطه نداشته باشم چون میدونم اون رابطه خواه ناخواه گناه آلود میشه.از خدا خواستم اگر صلاح و قسمت و خیرم درش هست اگر عاقبت بخیری دنیا و آخرتم درش هست اگرخوشبختی و فرزندای صالح و سالم ازش بارم هست کارای مستر جفت و جور بشه و هم میل من به اون باشه هم میل اون به من و آخرش تقدیرم رو خدا طوری رقم بزنه که اون بشه شریک زندگیم ولی اگرصلاح نیست و مشکلات در پی اش خواهد آمد و پشیمون میشم و ناراضی کامل از زندگیم بره بیرون.بره بیرون و خوشبخت بشه منم با کسی که خیرم درش هست خوشبخت بشم...

باید جلوی خودمو بگیرم که بهش فکر نکنم.مبادا که فکر پیام دادن بهش به سرم بزنه.جز گناه هیچی نداره.اگه خدا بخواد خودش همه چیو جور میکنه اگرم نخواد من نمیتونم نگهش دارم...خدایا این دفعه واقعا واقعا توکل به خودت.الله صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.یا حسین..یا ابوالفضل