دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید.آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم...(بیادیگه!:D)

دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید.آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم...(بیادیگه!:D)

ضجرکش

از اتاق اومدم بیرون دیدم صدای پچ پچ میاد.فرفری داشت با تلفن حرف میزد.طبق معمول داش از من میگفت.داشت میگف این مگه کیو میخواد دیگه؟خاک برسرش کنن.پس فردا میگه چراشماهابهم نگفتید؟و...دنیا دورسرم میچرخید با حرفاش.وقتی قطع کرد بهش گفتم ازحرفایی که زدی من راضی نیستم و همون موقع بغضم ترکیدبهشم گفتم این مگه چه امتیازی به فلانی داشت که بهش بگم بیا؟من دیگه طاقت این گرفتاریا رو ندارم...خودش پشیمون شد و سکوت کرد.

خدایا من چه گنهایی کردم به درگاهت که اینطور باید ضجربکشم؟؟؟

نظرات 2 + ارسال نظر
Saba چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت 20:47 http://Kojastkhaneyebad.blogsky.com

ناراحت نمیشی بپرسم فرفری کیه؟؟؟

ناراحت که نه اصلا!ولی بذارنگم کیه

ماریا چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت 19:36 http://AZNOON-TA-GHALAM.KOWSARBLOG.IR

آذامش خودتو حفظ کن .

اگه تو به هدفت و رسیدن ایمان داری نباید با حرف بقیه

سریع بشکنی . . .

میشکنم چون حامی ندارم دختر...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.